Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘ارث’

ول داده بودم متنوع بنویسم ..یا بقولی نوشته هایم مثل غذای ایرانی متنوع باشه عین خورشت های ایرانی که  با ترشی و ریحون و سالاد شیرازی هارمونی داشته باشه ..چقدر از خودم تعریف کردم ..اوه اوه ..بگذریم

1: بعد از یک هفته اخر دختری که بهش علاقه مند شده بودیم چراغ سبز نشون داد ..نمی دونیم چقدر ما سرخ شدیم وعرق ریختیم ..هرچی بود مصایب شیرین بود تا باشه از دردسرها باشه که نیاز به بستن دستمال به سر نباشه ..ولی ارزشش داشت ..

2: مصطفی دوست نیمه مجازی ما هم داره میره مکه ..گرچه امسال بدون مزاحمت من یه دل سیر عبادت کرد ..و بقول خودش با جمیع دوستان معتکف ش دعا کردند که این ترشیده پسر سر براه بشه ..گرچه رسم اعتکاف چند ساله مد شده ..والا زمان ما مد نبود ..ولی ای کاش کمی تو این جامعه دینداری (نه از نوع ظاهریش ) بلکه از نوع واقعیش مد بشه ..و ارزشهای انسانی چون رعایت قانون واحترام به حقوق دیگران مد بشه ..مصطفی پسر خوبه ..گرچه پارسال ما پیچوندیمش ولی امسال ..شاید همدیگر دو دیدیم (البته مصطفی قول نمی دهم).یادم باشه چهارشنبه زنگ بزنم وحلالیت بطلبم (می دونید که رسمه که کسانی که می خواهند بروند زیارت کربلا ومکه ..قبلش میان از همه دوستان واشناهاشون حلالیت می طلبندرسم خوبیه ..دلخوری ها پاک میشه )


3:این دوست امریکایی ما تازه دستش میاد اوضاع و روابط تو ایران چطوره ..بیچاره فهمیده صداقت تو این جامعه بیمار وجود نداره ..چند روز پیش سلام کردم گفت سلام برادر ..گفتم دکتر جون ..لفظ برادر تو ایران واین شهر برابر است با یه کلاه گشاد که سر ملت می گذارند ..گفت نه …تا امروز صبح وقتی که داشت نیم ساعت با خشم وبغض برای من درد دل می کرد ..تازه فهمید .. ولی اخر گفت تمام بدبختی را تحمل می کنه که چون مومن است ..و هنوز خاطره خاطره ان سید را که تو سفر اول زیارت امام رضا تو حرم با او روبوسی کرده وبود ه و بهش امید داده بود را فراموش نکرده ..

4: دو هفته پیش تو گرمای عصر وقتی کفشم رو به کفاش پیر افغانی کنار میدون داده بودم که واکس بزنه ..وقتی که واکس زد.. چند فطره مایع شبیه اب با افشانه زد به کفش ..و شروع کرد به پولیش کردند ..رفتم تو نخش که چیزی بود زدی . پیرمرد گفت ..گلاب زدم که کفشتون بوی واکس نده ..یه ادم چاق از اون ادمهایی که همیشه دماغشون بالاست گفت دروغ میگه .. چند لحظه نگاهش کردم .. گفتم :نه اقا این ها صادق تر از بعضی از شما ها هستند

5: امروز بعد ازچند وقتی به سایتهای خبری یه سری زدم ..خبر داغ روز اذیت وازار سه کودک یتیم در یک مرکز بهزیستی در شهر زنجان بود (که بر روی صورت ودستشون داغ گذاشته بودند ) راستش ما هرچه این سورهای قران رو مخصوصا مکی رو یادمونه از رعایت احوال و حمایت از یتیمان گفته بود ..راستش تو این چند وقته بین فامیلهامون سر ارث ومیراث بحث بود .. ذهنم مشغول شده بود که چرا وقتی کسی فوت کنه و یه نوه یتیم داشته باشه هیچ ارث به اون یتیم نمی رسه ؟؟؟؟

6: حرف اخر ادمها رو نمیشه با یک نگاه شناخت

7: این روزها چند تا از دوستانم .. از من دلخور شدند ..مخصوصا امشب با یکی از این دوستان مجازی صحبت می کردم  ..واقعا ناراحت شدم ..و احساس بدی داشتم .و باور نمی کردم .. روزگاری  …

8: عکس مطلب رو ماه انتخاب کردم چون  تو شب های روستا ماه   راز دار دل شیداست

Read Full Post »